سپس احضار کننده می گوید: «عجله کن! عجله! زمانی برای انتظار نیست! ما به سبت رفتیم، پس دیر نکنید!» سپس کشیش یا کاهن می گوید: “به سبت!”
دیگ در محله شمالی قرار دارد و در کنار آن جارویی قرار دارد که به آن «بسوم» می گویند. این آیین نقطه میانی نیمه تاریک سال را نشان میدهد، که در غیر این صورت بهعنوان نیمهی راه برتری خدا شناخته میشود.
طلسم دندان
طلسم دندان : این تا حد زیادی جشن بزرگداشت الهه است. در کنار محراب «تاج نور» قرار داده شده است که در واقع دایره ای از شمع است. در این مراسم، پارچه محراب و شمع های محراب باید قهوه ای رنگ باشد. برپایی معبد انجام شده است.
این مراسم ممکن است با مراسم مناسب دنبال شود – ماه کامل یا ماه نو در صورت مناسب. زنگ سه بار توسط یکی از اعضای عهد که به عنوان احضار کننده تعیین شده است نواخته می شود.
طلسم دندان : احضارکننده می گوید: «عجله کن! عجله! زمانی برای انتظار نیست! ما به سبت رفتیم، پس دیر نکنید!» سپس کشیش یا کاهن می گوید: “به سبت!” سپس همه اعضای عهد می گویند “به سبت!” با پیشروی کشیش و کاهن، عهد در جهت عقربههای ساعت در اطراف دایره مقدس حرکت میکند یا در حال رقصیدن یا راه رفتن، به دلخواه. هر کس به تعداد دلخواه به اطراف می رود.
کشیش یا کاهن سرودهایی را برای پیوستن خدایان شروع می کند. در نهایت، همه از رقصیدن و آواز خواندن یا راه رفتن دست می کشند. سپس عضو عهد می گوید: «اکنون پروردگار ما به اوج سفر خود رسیده است.» کاور دوم می گوید: “حالا او رو به بانو می کند.” کشیش سپس میگوید: «اگرچه جدا از هم یکی هستند.»
طلسم دندان : کاهن می گوید: “آنها هم سایه هستند و هم نور” پس از این، اجرای یک موتیف فصلی اجرا می شود، مانند نقطه میانی در سفر زمستانی خورشید، یا دویدن کاهنان لوپرکالیا، جشنواره رومی، یا جارو کردن کهنه و شروع جدید زنگ هفت بار نواخته می شود.
سپس یکی از اعضای عهد می گوید: «پروردگار ما اکنون به نیمه سفر رسیده است. پیشاپیش نور بانوی ما را می بیند و زندگی را از نو آغاز می کند، پس از این دوره استراحت. این اولین جشنواره سال کلتیک بود.
طلسم دندان : این زمانی است که بره های بهاری متولد می شوند و میش ها در شیر می آیند. خود بهار از دور معطر است. و افکار به همان اندازه که روی خداست.
این کلیسا در ارتباط میانجی و روحی تخصص دارد و به جای سبک عبادتی که در بیشتر کلیساها می بینید، مردگان کانون اجتماع هستند. رسانههای روحی بالای منبر میایستند و به افرادی اشاره میکنند که برایشان پیامهایی دارند و آنها را میرسانند تا همه بتوانند بشنوند.
طلسم دلتنگی
طلسم دلتنگی : اولین زنی که در شبی که من حضور داشتم صحبت کرد به مردی که باید نود ساله باشد اشاره کرد و گفت: «تو آنجایی. شما یک بار یک چارلی را می شناختید. مجبور شدم از پوزخند زدن خودداری کنم، زیرا تصور میکردم آن مرد در زمان خود صد چارلی را میشناخت.
تا اینجا، من تحت تاثیر قرار نگرفتم. اما بعد خانمی بالای منبر آمد و به من اشاره کرد. او گفت که حضور مردی را احساس می کند که در خشونت و احساس سرما جان باخته است. سپس او یک تاریخ را در آوریل نامگذاری کرد.
طلسم دلتنگی : هیچکدام از اینها برای من معنی نداشت، بنابراین فکر کردم که اکنون در دو اعتصاب در حال اجرا هستیم. دوست من اما مثل یک روح سفید بود. بعد از اینکه ما رفتیم، از او پرسیدم چه مشکلی دارد، و او به من اطلاع داد که چندین سال قبل دوست پسری داشته است که در تاریخی که رسانه صحبت کرد به قتل رسیده است.
من واقعاً شوکه شده بودم و با صدای بلند متعجب بودم که چگونه رسانه من را برای دریافت پیام انتخاب کرده است. از دوستم بیشتر در مورد وضعیت پرسیدم و متوجه شدم که من و مادرم در همان آپارتمانی زندگی میکردیم که دوست پسر او به قتل رسید.
طلسم دلتنگی : در حالی که این تجربه باورنکردنی باید باعث می شد که هنر مدیومشیپ را بیشتر کشف کنم، در واقع از آن دوری کردم. در بیشتر ده سال اول یا بیشتر از بیست و سه سال تحصیلم در زمینه جادوگری، به ندرت با مردگان سروکار داشتم.
این ایده من را می ترساند، به خصوص پس از تجربه ام در کلیسای معنوی – بنابراین طلسم ها و تشریفات من بر روی روش های جادویی رایج تر متمرکز بودند و هرگز در خواب نمی دیدم که مرده ها را احضار کنم تا در هر یک از آنها به من کمک کنند.
طلسم دلتنگی : خانواده شاون از دوران جوانی به او طلسمهای عامیانه، طلسمها و تواناییهای روانی را آموخته بودند، اما او همچنین در روش روحگرایی با یک رسانه با استعداد به نام Dottie آموزش دید. در سال ۱۹۹۸، سرانجام در مراسم سالیانه سالم شاون، “پیام هایی از دنیای روح” شرکت کردم.
اوایلهای معروفتر بهعنوان رسانه و کانالی برای خدایان عمل میکردند، اما مردگان منبع اطلاعات برای برخی بودند. همه اورالس مردگان تحت فرمانروایی خدایان chthonic بودند و همیشه برای آنها دعا و قربانی می شد.
طلسم بازگشت
طلسم بازگشت : مشاوره با اوراکل در دنیای کلاسیک بسیار مورد احترام بود – و همچنین به عنوان یک تجارت جدی تلقی می شد. مسائل ایالتی و همچنین تدارکات برای نبردها و جنگ ها همیشه به پیشوایان ارائه می شد.
رهبران بزرگ معمولاً فرستادگانی را به پیشگاهها میفرستادند، اما گاهی خودشان میرفتند، مخصوصاً اگر نیاز شدید بود. گاه از طریق پیشگوها از مردگان برای مشاوره در تصمیم گیری های زندگی، حل قتل ها و جنایات، و ارائه راهنمایی در مورد آنچه در زندگی پس از مرگ می آید، مشورت می کردند.
طلسم بازگشت : به طور کلی، یونانیان معتقد بودند که مردگان مجبور به گفتن حقیقت هستند، اگرچه گزارش هایی از اطلاعات نادرست وجود دارد. هنگام برخورد با مرده یا هر موجود روحانی، تشخیص امری ضروری است.
جهان کلاسیک باستان دارای چهار مکان اصلی پیشگویی مردگان بود: آکرون در تسپروتیا. Avernus در کامپانیا، ایتالیا؛ Heracleia Pontia در ساحل جنوبی دریای سیاه. و تاینرون در نوک شبه جزیره مانی.
طلسم بازگشت : در این مکانها نیز ارواحسازی انجام میشد تا ارواح مردگانی را که به مردم دلبسته بودند و عذاب میدادند از بدن خارج کنند. یونانی ها از چندین واژه برای توصیف این مکان های دورنما استفاده می کردند.
یا “محل نبوت مردگان”؛ یا “محل ترسیم ارواح”؛ و ، یا “محل نبوت ارواح”; در قرن پنجم و چهارم قبل از میلاد مورد استفاده قرار گرفتند.
طلسم بازگشت : اصطلاح یا “محل ارسال ارواح” در حدود سال ۱۰۰ پس از میلاد ثبت شد و در قرن پنجم پس از میلاد ما اصطلاح nekuor(i)on، “محل دیدن مردگان” را با یک نوع مییابیم. ۱۱ در واقع، هر مکانی که دارای غار یا دریاچه باشد.
میتواند به عنوان مکان انظار مردگان طلسم خاکستری در دنیای کلاسیک عمل کند، و احتمالاً بسیاری از این مکانها مورد استفاده قرار گرفتهاند که در ادبیات باقیمانده ثبت نشده است.
طلسم بازگشت : غارها بهویژه بهعنوان روزنههای طبیعی به عالم اموات دیده میشدند و بنابراین مکانی عالی برای احضار مردگان بودند. ارجاعات ادبی به سایتها گاهی مبهم بود، و از این رو تفکیک جزئیات یک سایت از سایت دیگر قابل تفسیر توسط محققان بوده است.
غار کوچکی که محل پیشگاه بود در زیر معبد پوزئیدون در دماغه دماغه قرار داشت. زمانی ده تا دوازده متر عرض و پانزده متر عمق داشت و در و دیواری داشت. سقف مدت ها پیش فرو ریخت.
طلسم رفع
طلسم رفع : همه اعضای عهد از این روش پیروی می کنند بازگشت معشوق می گویند: “به سبت!” اعضای عهد در جهت عقربههای ساعت در اطراف دایره حرکت میکنند و کشیش و کاهن در راس آنها هستند و طبق ترجیحات فردی میرقصند یا راه میروند.
باز هم، سازهای کوچک برای ضرب مناسب هستند، مانند تنبور یا طبل. اعضا ممکن است هر چند بار که بخواهند در اطراف دایره حلقه بزنند، قبل از اینکه بالاخره بیایند و آواز و رقص را متوقف کنند.
طلسم رفع : سپس کشیش می گوید: “خداوند به پایان سفر خود رسیده است.” کشیش می گوید: “بانو پای خود را در مسیر می گذارد.” سپس یک موتیف فصلی اجرا می شود، مانند شروع یکی از فصل های پرورش حیوانات، بازگشت پیروزمندانه الهه از دنیای بین زندگی، یا حتی رقصی در اطراف میپل.
سپس زنگ هفت بار نواخته می شود. یکی از اعضای طلسم دلتنگی معشوق دعاجو میگوید: «دروازهها به جلو و عقب میچرخند و همه آزادانه میتوانند از آن عبور کنند. پروردگار ما به پایان سفر خود رسیده است تا بانویی را که در انتظار اوست، با گرمی و آرامش بیابد.
طلسم رفع : این زمان برای شادی و زمانی برای به اشتراک گذاشتن است. غنای خاک بذر را می پذیرد; و اکنون زمانی است که دانه ها باید ریخته شوند. با هم بودن شادی می آورد و فراوانی زمین را پر می کند. بیایید کاشت فراوانی را جشن بگیریم.
چرخش چرخ؛ فصل بانو. با تاریکی وداع کنیم و بر نور درود فریاد بزنیم. لرد و لیدی بانو و پروردگار می شوند همانطور که چرخ می چرخد و ما همیشه جلو می رویم. کشیش سپس می گوید: “چرخ می چرخد.” همه اعضای میثاق می گویند: “بی وقفه.”
طلسم رفع : کشیش می گوید: “چرخ می چرخد” همه اعضا می گویند: “و دوباره می چرخد.” سپس کشیش می گوید: «خداحافظ پروردگارمان»، همه اعضای عهد می گویند: «به بانو خوش آمدید». کاهن می گوید: “خدا-زمستان به سلطنت او پایان دندان انسان می دهد.”
همه اعضای عهد می گویند: “همانطور که الهه تابستان رو به نور می شود.” کشیش می گوید: “سلام و خداحافظ!” همه اعضای عهد تکرار می کنند، “سلام و خداحافظ!” کشیش و کاهن به رهبری اعضای پیمان در یک رقص در اطراف دایره که به سمت میپل منتهی می شود، ادامه می دهند.
طلسم رفع : هر یک از اعضای عهد باید یک روبان بردارند و با روبان در اطراف میپل برقصند و در حالی که دور آن می رقصند، روبان ها را در هم می پیچند. این رقص و درهم تنیدگی تا زمانی ادامه می یابد که همه روبان ها بسته شود و نماد پیوند زن طلسم رفع عصبانیت مرد – یعنی به هم پیوستن همه چیز باشد.
خواندن یا آواز خواندن در حین رقص مناسب است و ممکن است آهنگ های مناسب در کتاب های باغبان یافت شود. در اینجا نسخه ای از شعر رودیارد کیپلینگ، اثر جرالد گاردنر است: اوه، به کشیشان هنر ما نگویید زیرا آنها آن را گناه می نامند.
طلسم رفع : اما ما تمام شب را در جنگل خواهیم بود. تابستانی که در آن جا خوش می کنیم. اکنون خورشید از جنوب با بلوط و خاکستر و خار طلوع کرده است.» کشیش و کاهن به جایگاه خود در محراب باز می گردند. کشیش سرش را خم می کند و سینه هایش را با دستانش روی هم می زند.
طلسم خاک
طلسم خاک : فقهی به عنوان مکانی برای جستجوی مردگان برای نبوت مستند شده است. در منابع باستانی هیچ اشاره ای به غار نشده است. به نظر می رسد مکان واقعی اوراکول خود دریاچه آکرون بوده است که در فراتر از محل تلاقی رودخانه به دلیل گسترش رودخانه آکرون در یک منطقه باتلاقی شکل گرفته است.
صداهای اسرارآمیزی که توسط آب چشمه در خاک ایجاد میشد، به جو اضافه میشد که گمان میرفت از حضور مردگان زیرزمینی سرچشمه میگرفت. گفته می شود که چندین فرود اسطوره ای به عالم اموات در آنجا اتفاق افتاده است: اورفئوس در تعقیب اوریدیک.
طلسم خاک : تسئوس; و هراکلس که به نظر می رسد دو بار فرود آمده است، یک بار برای تسئوس و بار دیگر برای سربروس. آکرون به خدای عالم اموات هادس و همسرش پرسفونه تقدیم شد و به احتمال زیاد دنیای زیرین جایی بود که او او را از آنجا ربود. دانیل اوگدن، مورخ، پیشنهاد میکند.
که نسخههای دنیای زیرین از آکرون و کوسیتوس که در ادیسه هومر از آنها صحبت میشود، ممکن است بر اساس این مکان واقعی باشد. همتایان اساطیری جایی بودند که ادیسه توسط سیرس فرستاده شد تا روح تیرسیاس را احضار کند.
طلسم خاک : هرودوت مورخ یونانی داستان پریاندر، فرمانروای مستبد و حریص کورنت را نقل کرد که یکی از مردان خود را به آکرون فرستاد تا از روح همسرش ملیسا بپرسد، جایی که او قبل از مرگش مقداری پول از یک مهمان پنهان کرده بود.
پریاندر به طور تصادفی ملیسا باردار را با لگد زدن به او از شدت عصبانیت کشته بود. سایه ملیسا احضار شد اما پاسخی نداد و شکایت کرد که در هادس سرد و برهنه است زیرا پریاندر مراسم مناسب سوزاندن لباس هایش را در مراسم خاکسپاری او انجام نداده است.
طلسم خاک : او همچنین با ارائه یک واقعیت وحشتناک که فقط پریاندر می توانست از آن مطلع باشد هویت خود را اثبات کرد: او به فرستاده گفت که شوهرش نان های خود را در تنور سرد گذاشته است. یعنی با جسد او رابطه جنسی داشت.
در پاسخ، پریاندر تمام زنان کورینث را احضار کرد، آنها را برهنه کرد و لباس آنها را با دعایی به ملیسا سوزاند. او فرستاده دیگری را به آکرون فرستاد و این بار ملیسا مرده محل پول پنهان شده را فاش کرد. ۱۴ افلاطون دریاچه آچروسیان را به عنوان مخزن روح مردگان به تصویر می کشد.
طلسم خاک : کسانی که برای مشورت می آمدند شیر، عسل، روغن و شراب و خون حیوانات قربانی شده را در گودال هایی که در کنار دریاچه حفر شده بودند یا در خود دریاچه می ریختند. گفته میشود که مردگان از آبها برخاستند تا به سؤالاتی که از آنها میشد پاسخ دهند.